فره. (ترجمان القرآن) (دهار). خوشحال و کامروا شدن. فیریدن. مرح: چو آمد بدو داد پیغام سام ازو زال بشنید و شد شادکام. فردوسی. مگر با درود و سلام و پیام دو کشور شود زین سخن شادکام. فردوسی. همی مرترا بند و تنبل فروخت بچاره دو چشم خرد را بدوخت نخستین که داماد کردت بنام بخیره شدی زین سخن شاد کام. فردوسی. و خواچۀ بزرگ از این چه خداوند فرموده و این نواخت تازه که ارزانی داشت سخت تازه شد و شادکام و بنده را بشراب بازگرفت. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 165)
فَرَه. (ترجمان القرآن) (دهار). خوشحال و کامروا شدن. فیریدن. مَرَح: چو آمد بدو داد پیغام سام ازو زال بشنید و شد شادکام. فردوسی. مگر با درود و سلام و پیام دو کشور شود زین سخن شادکام. فردوسی. همی مرترا بند و تنبل فروخت بچاره دو چشم خرد را بدوخت نخستین که داماد کردت بنام بخیره شدی زین سخن شاد کام. فردوسی. و خواچۀ بزرگ از این چه خداوند فرموده و این نواخت تازه که ارزانی داشت سخت تازه شد و شادکام و بنده را بشراب بازگرفت. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 165)